آژانس مسافرتی و خدمات گردشگری



راهنمای پایان نامه درباره : نقش نگرانی در آسیب شناسی روانی

نقش نگرانی در آسیب شناسی روانی

پیش از این، نگرانی به عنوان نشانه ای ساده یا اثر جانبی اضطراب درنظر گرفته می شد و موضوعی ویژه به حساب نمی آمد تا به تنهایی مورد مطالعه قرار گیرد. به عنوان مثال به عقیده اونیل[۱] (۱۹۸۵؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶)، نگرانی از طریق مکانیسمی که برای اضطراب به کار برده می شود (یعنی غرقه سازی)، خاموش خواهد شد و بنابراین نیازی نیست تا به عنوان ساختی مجزا شناخته شده و یا مورد درمان قرار گیرد.

دانلود مقاله و پایان نامه

اما بورکووک (۱۹۸۵؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶) مخالف این عقیده بود و اظهار داشت که نگرانی، مولفه ی شناختی اضطراب است و با مولفه های فیزیولوژیکی و رفتاری اضطراب ارتباط دارد، از این رو نیاز است که شناسایی و درک شود.

بنابراین براساس تحقیقات اولیه، ممکن است که نگرانی عامل علی در اضطراب باشد که این عقیده در تضاد با رویکردی قرار می گیرد که نگرانی را فقط به عنوان بخشی از پدیدار شناسی درنظر می گیرند (دیوی و و، ۲۰۰۶). در واقع نگرانی شدید و غیر قابل کنترل، نشانه مشترک همه اضطراب ها و اختلال های روانی نیز هست (بارلو، ۱۹۸۸؛ به نقل از سیموس، ۱۳۸۴).

۲-۱-۷- ۱- اختلال اضطراب فراگیر

در چند دهه ی گذشته، پژوهش روی نگرانی رشد قابل توجهی داشته است. بخشی از آن به این

دلیل است که امروزه نگرانی به عنوان خصیصه ی اصلی اختلال اضطراب فراگیر درنظر گرفته می شود (دیوی و و،  ۲۰۰۶).

افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر معتقدند که نگرانی به آن ها کمک می کند تا ذهن خود را از موضوعاتی که در آن ها هیجان شدیدی ایجاد می کند، دور کنند (بورکووک و رومر، ۱۹۹۵؛ فریستون، ریوم[۲]، لیتارت[۳]، داگاس و لدوکر، ۱۹۹۴؛ به نقل از نیومن[۴]و لیرا[۵]، ۲۰۱۱). حمایت های پژوهشی متعددی وجود دارد که نشان می دهد افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، از نگرانی به عنوان راهبردی برای کنترل برانگیختگی هیجانی استفاده می کنند (نیومن و لیرا، ۲۰۱۱).

اختلال اضطراب فراگیر یکی از شایع ترین اختلالات است و هم چنین همبودی بالایی با سایر اختلالات اضطرابی و خلقی دارد (دیوی و و، ۲۰۰۶). علاوه بر اختلال اضطراب فراگیر ، که نگرانی خصیصه ی اصلی آن است، این مولفه در بسیاری از اختلالات دیگر نیز نقش دارد. در ذیل به نقش نگرانی در هر یک از این اختلالات، به اختصار اشاره می شود.

۲-۱-۷- ۲- اختلال وحشت زدگی

افراد مبتلا به اختلال پانیک، در این خصوص که چه زمانی حمله ی بعدی آن ها اتفاق خواهد افتاد و این که آیا آن ها این توانایی را خواهند داشت که با آن مقابله کنند یا خیر، پریشانی قابل توجهی را تجربه می کنند.

همانند آن چه که در نگرانی اتفاق می افتد، در اختلال پانیک نیز این آشفتگی بر پیامدهای منفی آینده که ماهیتی مبهم دارند متمرکز می شود و نتیجه ی آن به جای حل مشکل، ایجاد مشکلات بیش تر است (دیوی و و، ۲۰۰۶)

 

۲-۱-۷- ۳- اختلال اضطراب اجتماعی

اضطراب اجتماعی با ” ترس از یک یا چند موقعیت اجتماعی یا عملکردی که در آن شخص با افراد ناآشنا مواجه می شود و یا احتمال مورد مداقه ی دیگران قرار گرفتن در آن است ، مشخص می شود (انجمن روان پزشکان امریکا، ۲۰۰۰؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶).

اضطراب انتظاری یک خصیصه ی مشخص در اضطراب اجتماعی است. این افراد به طور مداوم در خصوص موقعیات اجتماعی و عملکردی در آینده، انتظار مشکلات مختلفی که می تواند ایجاد شود، طرح ریزی شود و تکرار شود، می اندیشند. با این حال این تلاش ها بی اثر است زیرا اضطراب باقی می ماند (و، ۱۹۹۷؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶). این تفکر مداوم و نشخوارگونه که در میان افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی دیده می شود، مشابه با آن چیزی است که در نگرانی رخ می دهد.

۷۹ .O’Neill, G.W.

 


نگرانی و نشخوار فکری

 

مولفه های شناختی تکرار شونده، همانند نگرانی و نشخوار فکری، نقش بسیار مهمی در توسعه و تداوم اختلالات خلقی، اختلالات اضطرابی و اختلال خواب دارند (بورکووک، ری و استوبر، ۱۹۹۸؛ نولن-هوکسیما، ۲۰۰۰؛ به نقل از ورکویل[۱]و همکاران، ۲۰۰۷). نشخوار فکری افسرده ساز نیز مشابه با نگرانی، ماهیتی خود هم خوان دارد، به این معنی که اغلب فرد آن را روشی برای درک احساسات و حل مسایل خود در نظر می گیرد.

هر چند نگرانی، خود نیز نوعی نشخوار فکری گسترده در نظر گرفته می شود اما با این حال باید میان آن و نشخوار فکری افسرده ساز نیز تمایز قائل شویم. نگرانی بیش تر معطوف به آینده است، در حالی که نشخوار فکری افسرده ساز بیش تر متمرکز بر گذشته است. نگرانی و افکار اضطرابی شامل موضوع های خطر است، ولی نشخوار فکری بیش تر به از دست دادن، شکست و بی کفایتی شخصی مربوط می شود (و، ۱۳۸۸).

 

 

۲-۱-۵-  نگرانی بهنجار و نگرانی بیمارگونه

نگرانی فرایندی بهنجار یا انطباقی است که اگر شدت پیدا کند، می تواند از حالت بهنجار به بیمارگونه تبدیل شود. بنابراین بر این اساس، به نظر می رسد که نگرانی نیز، همانند بسیاری از خصایص بیمارگونه ، در یک پیوستار از بهنجار تا بیمارگونه امتداد پیدا می کند و گاه طرح مرز بندی در آن، دشوار می شود.

نظریه های متعددی میان نگرانی بیمارگونه و سازگارانه تمایز قائل می شوند (به عنوان مثال، تالیس، آیزنک و متیوز، ۱۹۹۱؛ به نقل از کلی[۲]، ۲۰۰۲). به عنوان مثال، دیوی (۱۹۹۴؛ به نقل از کلی، ۲۰۰۲) نگرانی بیمارگونه را به عنوان رویدادی ناکارآمد و مرتبط با اضطراب توصیف می کند که منجر به تشدید مشکلات و حالات خلقی منفی در افراد می شود. در مقابل، نگرانی سازگارانه را به عنوان پدیده ای معمول، سازنده و گاه حتی ضروری یاد می کند که در پی حل مشکلات فعلی و یا مشکلات بالقوه است.

با وجود این که شباهت هایی میان نگرانی بهنجار و نگرانی مرتبط با اختلال اضطراب فراگیر وجود دارد اما بیش تر بررسی ها نشان می دهد که افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، نسبت به همتایان غیرمضطرب خود، در خصوص مسایل گوناگون، نگرانی پربسامدتر و دشواری بیش تر در کنترل آن را گزارش می کنند (دیوی و و، ۲۰۰۶).

ویژگی های گوناگون مورد بررسی قرار گرفته اند که بالقوه در تمایز میان نگرانی بهنجار و بیمارگونه کمک کننده بوده اند. این ویژگی ها عبارتند از محتوای نگرانی، فراگیر بودن نگرانی، تداخل نگرانی با عملکردهایی که نتیجه نگرانی هستند و میزان کنترل ادراک شده بر فرایند نگرانی.

در خصوص محتوای نگرانی تاکنون پژوهش های مختلفی صورت گرفته است که عمدتا، افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، نمونه ی آن را تشکیل داده اند (به عنوان مثال ساندرسون و بارلو، ۱۹۹۰؛

کراسک، رپی، جکل[۳]و بارلو، ۱۹۸۹؛ رومر، مولینا[۴]و بورکووک، ۱۹۹۸؛ به نقل از بارلو،۲۰۰۲).

براین اساس، نگرانی بیمارگونه بسیار فراگیر است و اغلب بر موضوعی تمرکز می یابد که افراد مبتلا به آن، معتقدند که موضوعات ناچیز و بی اهمیتی است و حقیقتا سزاوار این میزان تلاش عقلانی و هیجانی نیست. هم چنین در نگرانی بیمارگونه نسبت به نگرانی بهنجار، فرد زمان بیش تری را صرف درگیری با نگرانی می کند (بارلو، ۲۰۰۲).

با این وجود، در بسیاری از پژوهش ها نگرانی بهنجار و نگرانی بیمارگونه، تفاوت های دورن مایه ای معتبر از خود نشان نمی دهند. ویسی[۵] و بورکووک (۱۹۹۲؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) به مطالعه دورن مایه زنجیره نگرانی های فاجعه آمیز در دو گروه نگرانی مزمن” و غیرنگران ها” پرداختند و به شمار اندکی از تفاوت ها دست یافتند: فقط ۴ مقایسه از ۳۴ مقایسه حاکی از تفاوت بود. به همین سان، بورکووک و همکاران (۱۹۸۳؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) هیچ تفاوتی در فراوانی درون مایه های نگرانی بین گروهی از دانشجویان که خود را نگران” و گروه دیگری از دانشجویان که خود را غیرنگران” می نامیدند، مشاهده نکردند.

شاید مهم ترین چیزی که افراد مبتلا به نگرانی بیمارگونه از آن رنج می برند، ویژگی کنترل ناپذیری” نگرانی باشد (بارلو، ۲۰۰۲). ماهیت کنترل ناپذیری نگرانی یکی از مهم ترین خصایص برای تمایز افراد دارای نگرانی بالا و مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر از افرادی است که دارای نگرانی مفرط نیستند (بورکووک، رابینسون، پروزینسکی و دی پی، ۱۹۸۳؛ به نقل از استاک و هیرش، ۲۰۱۰).

نگرانی، نوعی پردازش مفهومی (عقلانی) کُند است که شامل تفکر و تعمق درباره ی رویدادهای نسبتا جدید در آینده و راه های مقابله با آن ها است. نگرانی به آسانی براساس بازخوردی که از منابع درونی یا بیرونی دریافت می شود، تعدیل می گردد (و، ۱۳۸۸). این خصیصه، متضاد با نگرانی غیر بیمارگونه است؛ نگرانی که در آن، به نظر می رسد که افراد قادر هستند که میزان معینی از زمان را به این فرایند اختصاص دهند، قبل از آن که به سراغ سایر مسایل بروند (بارلو، ۱۹۹۷؛ براون، بارلو و لیبوویتز[۶]، ۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

توصیف های نظری نگرانی و اختلال اضطراب فراگیر دلالت بر درک کنترل ناپذیری به شیوه های متفاوت دارد. بارلو (۱۹۸۸؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) در مدل پیشنهادی خود بیان می دارد که توجه محدود شده بر دل واپسی های موجود در حالت اضطرابی و متعاقبا گوش به زنگی بودن بیش از حد برای فرا رسیدن تهدید، به نگرانی شدیدی که افراد برای رهایی از آن، یا کنترل آن عاجزند منجر می شود.

بورکووک و همکاران دیدگاه متفاوتی نسبت به نگرانیِ مرتبط با اختلال اضطراب فراگیر، ارائه می دهند. آن ها اظهار می دارند که نگرانی نشانه روی گردانی از گونه های دیگر تفکر، نظیر فرایندهای تصوری (تجسمی) است، که به شدت با احساس منفی پیوند دارد (به عنوان مثال، بورکووک و اینز، ۱۹۹۰؛ بورکووک و دیگران، ۱۹۹۱؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵). در اصل ممکن است که بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر از نگرانی به صورت نوعی روی گردانی شناختی استفاده کنند. این افراد هم آماده استفاده از نگرانی چونان یک راهبرد پردازش گر هستند و هم تلاش می کنند تا افکارشان را کنترل کنند، که احتمالا این شرایط در پدیدآیی افکار مزاحم و فزونی احساس کنترل ناپذیری نقش دارد (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).

به عنوان جمع بندی می توان گفت که مناسب ترین ساز وکارهای زیرساز برای فزونی کنترل ناپذیری نگرانی عبارتند از: (۱) استفاده از نگرانی به مثابه یک راهبرد پردازش گر یا رفتار سازگاری ؛ (۲) تلاش برای کنترل افکار. به این دو مورد ارزش یابی های معیوب درباره کنترل، که از منابع دیگری نظیر باورهای ناکارآمد درباره دریافت شناختی فرد ریشه می گیرد، نیز بایستی افزوده شود (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).

علاوه بر این به نظر می رسد که نگرانی بیمارگونه نسبت به آن چه که در نگرانی بهنجار رخ می-

دهد، دخالت قابل توجهی در فعالیت های روزانه دارد (بورکووک و همکاران، ۱۹۹۱؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲). آشکار است که فرایند نگرانی بهنجار، یک فعالیت حل مساله موفق است (دیوی، ۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲)، البته اگر با اضطراب قابل توجهی همراه نباشد (بارلو، ۲۰۰۲). اما زمانی که این سطح اضطراب از حد بهینه ی خود خارج شود، نه تنها نگرانی به عنوان راهبردی مقابله ای کارساز نیست بلکه خود مسبب ایجاد مشکلات بیش تر می شود.

لدوکر و همکاران (۱۹۹۸؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) و دیوی (۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) بیان می کنند که به نظر می رسد یکی از مشکلات موجود در نگرانی بیمارگونه، فقدان توانایی های مساله گشایی و در عوض، وجود اضطراب است که منجر به کاهش حس کنترل بر توانایی های مساله گشایی می شود که نتیجه ی آن، کاهش اطمینان به این مساله است که آیا این فرایند مفید خواهد بود یا خیر.

از طرف دیگر اضطراب منجر به کاهش توانایی در تمرکز مناسب روی مشکل می شود. همان گونه که بارها اشاره شد، افراد مبتلا در فرایند نگرانی، داشتن افکار را بیش تر از تصاویر گزارش می کنند. به نظر می رسد که این پدیده هم در جمعیت مبتلا به نگرانی و هم نگرانی غیر بیمارگونه صادق است (بورکووک، ۱۹۹۴؛ فریستون[۷]، داگاس و لدوکر، ۱۹۹۶؛ تالیس، دیوی و کاپوزو، ۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

فرایند نگرانی به واسطه ی پیش بینی و برنامه ریزی در خصوص اتفاقات منفی آینده، به نظر می رسد که پیش بینی ناپذیری و کنترل ناپذیری این اتفاقات را کاهش می دهد و بر همین اساس نیز این فرایند به گونه ای منفی تقویت می شود (رومر و بورکووک، ۱۹۹۳؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

کراسک مطرح می کند که می توان این فرایند شناختی را به این صورت شرح داد: حرکت از حالت نگرانی در خصوص اتفاقات احتمالی منفی در آینده، به حالت اضطراب انتظاری که در طی آن، وقوع این اتفاقات حتمی تصور می شود و در نهایت به صورت حالت ترس یا وحشت زدگی از خطر یا تهدید در این خصوص که اتفاقات به یقین وجود دارند، و براین اساس قابلیت شناختی نیز به حداقل می رسد (فریدریکسون[۸] و همکاران، ۱۹۹۳؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

 

۲-۱-۶-  نگرانی بیمارگونه و اختلال اضطراب فراگیر

بیش تر از ۲۰ سال از ظهور پژوهش ها در خصوص شیوع نگرانی می گذرد. به نظر می رسد که بسیاری از تحقیقات برآن شدند تا با اقتباس از DSM-III-R و APA (1987؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶) نگرانی را به عنوان خصیصه ی اصلی در اختلال اضطراب فراگیر درنظر بگیرند. این پژوهش ها اطلاعات ارزش مندی را در خصوص شیوع، محتوا و عملکرد نگرانی و اختلال اضطراب فراگیر فراهم آورده اند.

براساس یافته های راشی، تاکنون بیش تر مقایسه ها میان نگرانی بهنجار و نگرانی بیمارگونه از مقایسه ی افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر با افرادی که ملاک های اختلال اضطرابی را ندارند، به دست آمده است. مطالعات بسیار کمی وجود دارد که وقوع و پدیدار شناسی نگرانی را مستقل از اختلال اضطراب فراگیر بررسی کند (تالیس، دیوی و کاپوزو، ۱۹۹۴؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶). به عبارتی دیگر، یافته ها در خصوص نگرانی بیمارگونه خارج از حوزه ی اختلال اضطراب فراگیر، غنی و جامع نیست (راشی، ۲۰۰۲؛  بورکووک و راشی، ۲۰۰۴؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶).

راشی در تلاش برای تعیین ویژگی های مجزا کننده ی نگرانی بیمارگونه و اختلال اضطراب فراگیر، افرادی را که دارای نگرانی بیمارگونه بودند و مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر تشخیص داده شدند، با افراد دارای نگرانی بیمارگونه که تشخیص اختلال اضطراب فراگیر دریافت نمی کردند، مقایسه کرد. شگفت آور است که تنها ۲۰ درصد از افرادی که تجربه ی سطح بالایی از نگرانی بیمارگونه را گزارش کردند (نمرات نگرانی بالاتر از حد آستانه، معمولا با اختلال اضطراب فراگیر مرتبط می شد)، حقیقتا دربردارنده ی ملاک های تشخیصی برای اختلال بودند. در تحلیل های پی گیری نشان داده شد که در دو گروه، ۷۸- ۶۸ درصد از افرادی که سطوح بالایی از نگرانی را گزارش کرده بودند اما مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر نبودند، حداکثر یکی از چهار ملاک ملاک موردنظر را در DSM-IV همراه با نگرانی مزمن / شدید و پریشانی و اختلال مرتبط را دارا بودند، که این امر خود بهترین تمییز دهنده ی افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر از افراد دچار نگرانی بیمارگونه (اما عدم ابتلا به اختلال اضطراب فراگیر) است (راشی، ۲۰۰۲؛ مطالعه اول؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶).

هم چنین افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، سطوح بالاتری از افسردگی، نگرانی پربسامدتر و کنترل کم تر بر نگرانی هایشان را گزارش کردند. در بررسی پی گیری، افراد با سطوح بالای نگرانی (عدم ابتلا به اختلال اضطراب فراگیر) تمام نشانگان اختلال اضطراب فراگیر را با شدت کم تری نسبت به افراد مبتلا گزارش کردند. حتی با وجود این که آن ها نیز نگرانی هایشان را شدید و غیرقابل کنترل گزارش می کردند اما شدت نگرانی در آن ها نسبت به افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، کم تر بود (راشی، ۲۰۰۲ ؛ مطالعه دوم؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶).

یافته های راشی، نیاز به مطالعات بیش تر در خصوص تمییز اختلال اضطراب فراگیر از نگرانی بیمارگونه را مورد تاکید قرار می دهد. به ویژه آن که پیشنهاد می کند که بررسی تفاوت میان نگرانی در جمعیت های بهنجار و مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، شاید بتواند اطلاعات واقعی را در خصوص تفاوت میان نگرانی بیمارگونه و غیر بیمارگونه فراهم کند (دیوی و و، ۲۰۰۶).

در راستا با دیدگاه رومر و همکاران (۱۹۹۷؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶) که بیان داشتند نگرانی در میان مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر، به عنوان راهبردی برای اجتناب از مسایل شدید هیجانی به کار برده می شود؛ هالوی[۹]، هامبریک[۱۰]و هیمبرگ[۱۱] (۲۰۰۳؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶) دریافتند که افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر ، هیجاناتشان را به صورت شدیدتر و آشفته کننده تر از افرادی گزارش می کنند که مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر نیستند اما سطوح بالایی از نگرانی را تجربه می کنند.

چنین یافته هایی هرچند ابتدایی است اما نشان می دهد که نگرانی بیمارگونه در بافت اختلال اضطراب فراگیر، ممکن است تحت تاثیر عوامل دیگری نیز قرار بگیرد (به عنوان مثال، عقاید مختلف درباره نگرانی و بدتنظیمی هیجانی افزایش یافته) که آن را به طور معناداری از نگرانی بیمارگونه خارج از بافت اختلال اضطراب فراگیر متمایز می کند (دیوی و و، ۲۰۰۶).

  1. ۶۸٫ Verkuil, B.

۶۹ .kelly, W.E.

۷۰ . Jackel, L.

  1. ۷۱٫ Molina, S.

۷۲ .Vasey, W.W.

  1. ۷۳٫ Liebowitz, M. R.

۷۴ . Freeston, M. H.

  1.  

پایان نامه روانشناسی با موضوع : نگرانی و افکار وسواسی


نگرانی و افکار وسواسی

افکار وسواسی و نگرانی نقاط مشترک فراوانی با یکدیگر دارند، به گونه ای که گاه به جای هم مورد استفاده قرار می گیرند به عنوان مثال: هر دو از عناصر مزاحم و تکرار پذیر تشکیل شده اند،دارای بار عاطفی منفی هستند، به راحتی قابل فراموشی نیستند و فقدان کنترل ذهنی، ویژگی محوری و مشترک هر دو محسوب می شود (علیلو، ۱۳۸۵).

اما با این حال باید به طور آشکاری میان این دو فرایند، تمایز قایل شد. تمایزی که از جنبه ی بالینی اهمیت فراوانی دارد. ترنر و همکاران متون مربوط به دو نوع فکر – نگرانی و افکار وسواسی – را بررسی کردند و نتیجه گرفتند که تفاوت های بسیاری بین آن ها وجود دارد. به ویژه، نگرانی معمولا به صورت یک فکر روی می دهد در حالی که افکار وسواسی می تواند به صورت افکار، تصاویر ذهنی یا تکانش ها بروز کند. استنباط افراد از این مقوله آن است که فکرهای وسواسی مزاحم و گریپذیرتر از نگرانی هستند. درون مایه نگرانی به اندازه درون مایه معمول فکرهای وسواسی، به صورت غیرقابل قبول درک نمی شود (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).

در پژوهش و و موریسون (۱۹۹۴؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) نگرانی در مقایسه با افکار وسواسی دارای درون مایه کلامی تر، بیش تر واقعی، کمتر غیرارادی، سخت تر برای رها شدن از آن ها، بیش تر پرت کننده حواس و طولانی تر است.

نگرانی ممکن است به صورت خود هم خوان توصیف شود یعنی معمولا به عنوان خصیصه ی خود در نظر گرفته می شود و دیدگاه فرد درباره ی خود را نقض نمی کند. در مقابل، سایر انواع تفکر منفی پایدار مانند افکار مزاحم وسواسی، خود ناهم خوان هستند؛ یعنی فرد آن ها را نامناسب، زشت و نفرت انگیز قلمداد می کند (و، ۱۳۸۸).

۲-۱-۴- ۲- نگرانی و افکار خودآیند

به اعتقاد و، روشن ساختن تفاوت های موجود میان نگرانی، افکار وسواسی و افکار خودآیند سودمند است. اقکار خودآیند (بک، ۱۹۶۷؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) به سرعت روی می دهد و در ظاهر، جنبه خودبه خودی دارد و به شکل کلامی موجز یا تصویری بروز می کند. ماهیت کوتاه و تلگرافی افکار خودآیند منفی در تقابل با ارزیابی های نشخواری گسترده (که تصور می شود مشخص کننده نگرانی هستند) قرار دارد. درون مایه افکار خودآیند، خاص هر اختلال است اما درون مایه ی نگرانی ها


دانلود پایان نامه روانشناسی درباره تعریف نگرانی


تعریف نگرانی

قبل از این که نگرانی در ملاک های تشخیصی اختلال اضطراب فراگیر جای بگیرد، با عنوان مولفه ی اضطراب (دیفن باچر[۱]، ۱۹۸۰؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) و به عنوان عنصری مهم در درک و درمان بی خوابی در نظر گرفته شده بود (بورکووک، ۱۹۸۲؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲). پس از آن بود که مطالعاتی با تمرکز بر خودِ ساخت نگرانی، پدیدار شد (بورکووک، ۱۹۸۵؛ بورکووک، رابینسون[۲]، پروزینسکی[۳] و دی پی[۴]، ۱۹۸۳؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲). در واقع تحقیقات اخیر گویای این مساله است که نگرانی بیمارگونه مستقل از اختلال اضطراب فراگیر (GAD)، بسیار شایع تر از آن چیزی است که قبلا تصور می شد (دیوی و و، ۲۰۰۶).

یکی از اولین تعاریف در خصوص نگرانی توسط بورکووک، رابینسون، پروزینسکی و دی پی (۱۹۸۳؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) مطرح شد:

نگرانی زنجیره از افکار، تصاویر دارای بار عاطفه منفی و نسبتا غیرقابل کنترلی است، که منجر به تلاش هایی در جهت حل ذهنی مسایل می شود، مسایلی که با وجود نامشخص بودن پیامدهای آن، احتمال یک یا چند پیامد منفی در آن ها وجود دارد. براین اساس، نگرانی ارتباط نزدیکی با فرایند ترس دارد”.

ضابطه بندی های جدید، تعریف نگرانی را گسترده تر ساخته اند و نگرانی را به عنوان درک اضطراب گونه از آینده و اتفاقات منفی توصیف کرده اند (بارلو، ۲۰۰۲). فعالیتی که دربردارنده ی تفوق فعالیت فکری به صورت کلامی و منفی و سطوح پایینی از تصویرسازی ذهنی است (بورکووک، ری[۵] و استوبر[۶]، ۱۹۸۹؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶). این تعاریف عمدتا از گزارشات افراد در خصوص این سوال که آن ها در هنگام نگرانی چه انجام می دهند؟” به دست آمده است (دیوی و و، ۲۰۰۶).

دیوی (۱۹۹۴؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) ماهیت مساله گشایی نگرانی را مورد تاکید قرار می دهد و اذعان می دارد که نگران بودن نشانه مساله گشایی” ناکام است.

داگاس نگرانی را به صورت فرایندی شناختی توصیف می کند که مرتبط با اتفاقات آینده است، اتفاقاتی که پیامدهای آن نامشخص است، اما افکار، بیش تر بر پیامدهای منفی آن متمرکز می شود (داگاس، ۲۰۰۴؛ به نقل از استاک[۷] و هیرش[۸]، ۲۰۱۰).

البته باید توجه داشت که نگرانی عمدتا شامل مجموعه ای از جملات چه می شود، اگر” است و به نظر می رسد که به این طریق اولین گام حل مساله را بدون داشتن گام های موفقیت آمیز بعدی در حل یا مقابله با مشکل، ارائه می کند (بورکووک، ۱۹۸۵؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

عموما نگرانی از نظر محتوایی، حول اتفاقات منفی آینده و تلاش برای اجتناب از پیامدهای منفی یا آماده شدن برای بدترین پیامدها می گردد (بورکووک، ری و استوبر، ۱۹۹۸؛ مولینا[۹]، بورکووک، پیسلی[۱۰] و پرسون[۱۱]، ۱۹۹۸؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶). از نظر فرایندی، عمدتا نگرانی به صورت نشخوار توصیف می شود. نشخواری که بیش تر تفکری است تا تصویری و به صورت مبهم است که این ابهام در تضاد با تفکرات عینی در خصوص تهدید قرار می گیرد و معمولا به جای حل مساله، منجر به پیچیده تر شدن مساله می شود (بورکووک و همکاران، ۱۹۹۸؛ مولینا و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶).

 

۲-۱-۳-  کارکرد نگرانی

بسیاری از پژوهش ها (به عنوان مثال، دیوی، ۱۹۹۴؛ و، ۱۹۹۹؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) میان نگرانی سودمند و ناسازگار تمایز قایل می شوند و نگرانی سودمند را در ارتباط نزدیک با حل مساله و راهبردهای مقابله ای توصیف می کنند (بارلو، ۲۰۰۲).

بورکووک اظهار می دارد که مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر از نگرانی استفاده می کنند تا از افکار بسیار آزارنده و ناراحت کننده اجتناب ورزند و فرض و بر این است که نگرانی های مزمن دربرگیرنده باورهای بسیار درباره ی فواید نگرانی است (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).

پژوهش ها نشان می دهند که احساس کنترل ناپذیری و غیر قابل پیش بینی بودن، مولفه ی اضطراب است. نگرانی دربردارنده ی پیش بینی پیامدهای منفی بالقوه در آینده است و با این عقیده همراه است که پیش بینی باعث کنترل بیش تر بر این نتایج می شود (از طریق آماده شدن برای پیامدها، حل سودمند مساله، یا توانایی در اجتناب از پیامدها) (بورکووک و رومر، ۱۹۹۵؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

براین اساس کراسک (۱۹۹۵؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) بیان می دارد که این قابلیت پیش بینی و حس کنترل، ممکن است گرایش به نگرانی را تقویت کند. به اعتقاد کراسک، نگرانی اولین مرحله پیش بینی تهدید و خطر است که باعث کاهش برانگیختگی می شود. به دلیل این که نگرانی به فرد احساس کاهش احتمال وقوع خطر را می دهد، می تواند به گونه ای مثبت از طریق حس کنترل و کاهش خطر رخ دادن تهدید، تقویت شود.

با این وجود بسیاری از مطالعات نشان داده اند که افراد مبتلا به نگرانی مزمن، تمایل دارند که احتمال رخداد خطر را بیش برآورد کنند. در حقیقت، نگرانی می تواند یک تلاش موثر در کنترل کردن باشد تا این که به عنوان عاملی برای ایجاد کنترل بیش تر در نظر گرفته شود (بارلو، ۲۰۰۲). این طرح، همزمان با توضیحاتی فراهم شده از سوی افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر درخصوص نگرانی، مطرح شد.

بیش تر پژوهش ها در خصوص فرایند نگرانی دریافتند که نگرانی القا شده به صورت تجربی در نمونه های بهنجار، با نگرانی مزمن و بالینی، همبستگی دارند. این مساله نشان می دهد که فرایندهای قابل مقایسه ای در زیربنای هر دو است اما با این وجود، فراوانی و شدت آن به طور آشکاری میان افرادی که از نظر بالینی دارای درجاتی از نگرانی بودند و گروه کنترل غیر نگران، متفاوت بود (بارلو، ۲۰۰۲).

پروزینسکی و بورکووک (۱۹۸۳؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) دریافتند که آزمودنی های مبتلا به نگرانی مزمن نسبت به آزمودنی هایی که چنین نگرانی را ندارند، در مقیاس های عاطفی، افسرده تر و مضطرب تر هستند.

براساس یافته های راشی (۲۰۰۲؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶)، تاکنون بیش تر مقایسه ها میان نگرانی بهنجار و بیمارگونه از مقایسه ی افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر و افرادی که فاقد ملاک های اختلال اضطرابی هستند، به دست آمده است. اما با وجود این، ما به بررسی این تفاوت ها میان نگرانی بهنجار و بیمارگونه در قسمت های بعدی خواهیم پرداخت.

 

۲-۱-۴-  نگرانی و انواع فرایندهای فکری

شواهد علمی به دست آمده از شماری از منابع، تفاوت میان نگرانی و دیگر انواع فکر را تائید می کند و گویای آن است که این تفاوت ممکن است برای ساختن مدلی برای اختلال های اضطرابی مفید باشد (مثلا، و، ۱۹۹۴؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).

  1. ۵۷٫ Deffenbacher, J. L.
  2. ۵۸٫ Robinson, E.

۵۹ . Pruzinsky, T.

  1. ۶۰٫ DePree, J. A.
  2. ۶۱٫ Ray,W.
  1.  

آرشیو پایان نامه –  نگرانی شدید و بیمارگونه –  اختلال اضطراب فراگیر


 نگرانی شدید و بیمارگونه –  اختلال اضطراب فراگیر

از آن جا که بسیاری از فرایندهای مرتبط با نگرانی در اختلالات روان شناختی نقش دارند، نگرانی هم به لحاظ پژوهشی و هم به لحاظ نظری دارای اهمیت است (دیوی[۱] و و[۲]، ۲۰۰۶). داشتن مقداری نگرانی، برای حل مسایل سودمند است، زیرا منجر به رفتار متمرکز بر مساله می شود، اما افزایش میزان نگرانی، نه تنها کارساز نیست که گاه خود بر مشکلات موجود دامن می زند. این مولفه به افکار مداوم و تکراری در مورد دلواپسی های شخصی از یک سو و مشکل در پایان دادن به این زنجیره افکار، از سوی دیگر اشاره دارد (شاهجویی و همکاران، ۱۳۹۰).

نگرانی فرایند شناختی معمول در جمعیت های عادی است، در حالی که نگرانی شدید و بیمارگونه ویژگی اصلی اختلال اضطراب فراگیر است (انجمن روان پزشکان امریکا[۳]، ۱۹۹۴). با توجه به این که نگرانی خصیصه معمول در اختلالات اضطرابی است (هرچند به گونه معناداری در میان مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر، بیش ترین فراوانی را داراست؛ براون[۴]، آنتونی[۵] و بارلو[۶]، ۱۹۹۲؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲)، به نظر می رسد که فهم بهتر نگرانی، درک سایر اختلالات اضطرابی را نیز تسهیل کند (بارلو، ۲۰۰۲). تحقیقات نشان می دهد که نگرانی، مانع پردازش های هیجانی می شود بنابراین

ممکن است در درمان مشکلات روان شناختی از قبیل اختلالات اضطرابی که برای ایجاد تغییرات درمانی در آن ها، وجود چنین پردازش هایی ضروری است، مداخله کند. بنابراین پیشرفت در درمان های موثر بر این حوزه، ممکن است موجب پیشرفت در درمان یا پیش گیری از سایر اختلالات نیز بشود (سیموس[۷]، ۱۳۸۴).

کارهای اولیه بر روی نگرانی توسط بورکووک[۸] و همکارانش انجام شد (و، ۱۳۸۴). بورکووک (۲۰۰۲؛ به نقل از دلگادو[۹] و همکاران، ۲۰۱۰) نگرانی را به صورت زنجیره ای از عواطف منفی، افکار و تصاویر نسبتا غیرقابل کنترلی تعریف می کند که منجر به گسترش تلاش های ذهنی به منظور اجتناب از تهدیدهای پیش بینی شده ی بالقوه می شود.

نگرانی به عنوان شیوه ای برای مقاوم شدن علیه درد و مشکلات احتمالی در نظر گرفته می شود اما اغلب این دیدگاه، نتیجه ی مع به بار می آورد (اورسیلو[۱۰]و رومر[۱۱]، ۲۰۱۱). به نظر می رسد که تفکر مداوم در خصوص فجایع بالقوه ای که در آینده ممکن است رخ دهد، باعث اجتناب می شود (رومر و اورسیلو، ۲۰۰۲؛ به نقل از بائر[۱۲]، ۲۰۰۶). اجتناب رفتاری – عمل کردن به شیوه ای که ما را از موقعیات برانگیزاننده ی اضطراب دور کند- مولفه ی کلیدی ترس و اضطراب است. هنگامی که تصور می کنیم یک موقعیت یا فعالیت احتمالا منجر به تهدید بالقوه ای می شود، ممکن است که تصمیم بگیریم از آن اجتناب کنیم. اگر ما دچار ترس یا اضطراب شویم راهبردهای گوناگونی را استفاده می کنیم تا از آن موقعیت فرار کنیم و یا هنگام مواجه شدن با هیجان هایی که ورای تحمل ماست، ممکن است از ترس بی حرکت مانده و یا با این امید، این شرایط را تحمل کنیم که عامل تهدید کننده یا استرس زا، سپری خواهد شد (اورسیلو و رومر، ۲۰۱۱).

این عملکرد اجتنابی، پریشانی و استرس تجارب درونی را در کوتاه مدت کاهش می دهد اما با دخالت در پردازش هیجانی در درازمدت، این هیجانات را طولانی تر می کند (رومر و اورسیلو، ۲۰۰۲؛ به نقل از بائر، ۲۰۰۶). واکنش به تجارب درونی همراه با تلاش در سرکوب یا اجتناب از این افکار و احساسات، احتمالا منجر به افزایش این واکنش ها می شود. تقویت این احساسات، خود منجر به کاهش وضوح هیجانات می شود: همان طور که افکار و احساسات از طریق واکنش منفی به آن ها، قضاوت کردن در خصوص آن ها و تلاش برای اجتناب از آن ها، شدیدتر می شود، پاسخ های حقیقی نیز تیره تر شده و از وضوح آن ها کاسته می شود.

بنابراین اغلب مواقع افراد نگران، احساس آشفتگی” و یا ناراحتی” را گزارش می کنند اما در بیان دقیق و مشخص حالت هیجانی خویش مشکل دارند. فقدان وضوح هیجانات، توانایی افراد را در استفاده مناسب از پاسخ های هیجانی محدود می کند. هم چنین، براین اساس افراد حالت های درونی، به عنوان مثال حالت ناخوشایند و منفی، را به تجربه ی خود اضافه می کنند که این امر چرخه ی نگرانی را دائمی می کند (بائر، ۲۰۰۶).

آن چه که منجر به تمایز میان نگرانی با افکار و تصاویر ناخوانده کوتاه مدت می شود، تکرار مستمر نگرانی است. نگرانی در پژوهش بورکووک و اینز[۱۳]، (۱۹۹۰؛ به نقل از کلارک[۱۴] و فربورن[۱۵]، ۱۳۸۵) در مقایسه با تفکر بهنجار یا در پژوهش و و موریسون[۱۶]، (۱۹۹۴؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) در مقایسه با وسواس ها، بیش از آنکه حاوی تصاویر باشد دربرگیرنده ی افکار است.

اما ترنر [۱۷]و همکاران (۱۹۹۲؛ به نقل از ریجسورت[۱۸] و همکاران، ۲۰۰۱) معتقدند که میان نگرانی و افکار وسواسی چندین شباهت وجود دارد:

۱) هر دو پدیده هم در جمعیت عادی و هم در جمعیت بالینی اتفاق می افتد.

۲) به نظر می رسد که محتوا و شکل نگرانی و افکار وسواسی در جمعیت های بالینی و عادی مشابه باشد.

۳) اما در جمعیت بالینی نسبت به جمعیت عادی فراوانی و احساس کنترل ناپذیری آن ها بیش تر است.

۴) هم نگرانی و هم افکار وسواسی با خلق منفی در ارتباط هستند. و این که

۵) عوامل بیمارگونه ی متعددی وجود دارد که نشان می دهد به چه علت بعضی از افراد نگرانی ها و افکار وسواسی بیمارگونه دارند و عده ای، ندارند.

با وجود این شباهت ها، به نظر می رسد که براساس چندین مولفه، نگرانی و افکار وسواسی با یکدیگر تفاوت های گسترده ای نیز داشته باشند. از نظر محتوا، نگرانی ها به صورت خود- هم خوان[۱۹] تعریف می شوند یعنی به صورت واقعی و در خصوص مشکلاتی که در زندگی واقعی رخ می دهد، در حالی که افکار وسواسی به صورت خود-ناهم خوان[۲۰] تعریف می شوند به این معنی که نامناسب هستند و یا از دسته ای هستند که فرد انتظار انجام آن ها را از خود ندارد (انجمن رون پزشکان امریکا، ۱۹۹۴). نگرانی معمولا به صورت افکار ظاهر می شود در حالی که افکار وسواسی بیش تر شامل تکانه ها و تصاویر می باشند (بورکووک و اینز، ۱۹۹۰). پاسخ های رفتاری در قبال نگرانی شامل اطمینان جویی و اجتناب است (و، ۱۹۹۷؛ به نقل از ریجسورت و همکاران، ۲۰۰۱) و با پاسخ های رفتاری در افکار وسواسی که شامل رفتارهای بی اثرسازی در انواع تشریفات است، یکسان نیست. تمرکز بر احتمال رخداد اتفاقات منفی، ویژگی خاص نگرانی است، در حالی که نگرانی در خصوص معنای شخصی افکار، مولفه ی پردازش خاص در افکار وسواسی است (ریجسورت و همکاران، ۲۰۰۱).

گفته شده که افکار نگرانی زا نسبت به تصاویر ذهنی با برانگیختگی هیجانی کم تر ارتباط دارند (بورکووک و هو[۲۱]، ۱۹۹۰) و شاید پایداری آن (بورکووک و اینز، ۱۹۹۰) به دلیل اجتناب از تصویرسازی ذهنی (و بنابراین اجتناب از اضطراب) است (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵). به عبارت دیگر، یکی از مهم ترین ویژگی های نگرانی این است که فعالیتی زبانی، کلامی و درونی است. نگرانی بیش از آن که به شکل تصویری باشد، به صورت کلامی تجربه می شود (و، ۱۳۸۴).

نگرانی ممکن است به منظور کارکردهای انطباقی گوناگون به کاربرده شود (دلگادو و همکاران، ۲۰۱۰). بورکووک و اینز (۱۹۹۰) تاکید کرده اند که نگرانی می تواند به صورت یک عملکرد اجتنابی شناختی عمل کند که افراد مبتلا به GAD از آن برای انحراف توجه خود از تصاویر پریشان کننده استفاده می کنند (و، ۱۳۸۴). تالیس[۲۲] و آیزنک[۲۳] (۱۹۹۴؛ به نقل از دلگادو و همکاران،۲۰۱۰) معتقدند که نگرانی به عنوان زنگ خطری عمل می کند که ما را برای مقابله با تهدیدهای پیش بینی شده آماده کرده و نسبت به مسایل حل نشده هوشیار نگه می دارد. به اعتقاد و نگرانی می تواند یک شکل مقابله باشد (و، ۱۳۸۴) . وی در مدل فراشناختی خود کوشیده است به تبیین شباهت ها و تفاوت های میان نگرانی بیمارگونه و نگرانی بهنجار بپردازد و بر نقش محوری عوامل فراشناختی در شکل گیری و پایداری اختلال اضطرابی تاکید کند (وزیری و نیک، ۱۳۸۷). براساس مدل و، هنگامی که باورهای منفی درباره نگرانی پدید می آید فرد این آمادگی را دارد تا نگرانی را به شیوه ای منفی ارزشیابی کند (فرانگرانی) و احتمالا تلاش هایی را برای کنترل نگرانی به کار می گیرد. بنابراین هنگامی نگرانی بهنجار به نابهنجار تبدیل می شود که فرانگرانی پدیدار شود؛ در واقع وجه تمایز نگرانی GAD و نگرانی های بهنجار، رویداد فزون تر فرانگرانی است (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).

نگرانی شامل فاجعه سازی است و کنترل ذهنی آن دشوار است (و، ۱۳۸۸). در واقع شماری از تحقیقات به این نتیجه رسیده اند که سیمایه ی اصلی نگرانی بیمارگونه، کنترل ناپذیری آن است

(کراسک[۲۴]، همکاران،۱۹۸۹؛ بورکووک و دیگران، ۱۹۹۱؛ رپی[۲۵]، ۱۹۹۱؛ و، ۱۹۹۴؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵). افرادی که مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر هستند معمولا گزارش می کنند که نگرانی آن ها، بیش تر از حدی است که می خواستند و یا بیش تر از حدی است که دیگران می گویند باید باشند. آن ها هم چنین گزارش می کنند هنگامی که نگرانی هایشان آغاز می شود، متوقف ساختن آن خیلی دشوار است. در جمعیت های غیربالینی نیز افرادی که سطح بالایی از نگرانی دارند نسبت به سایر افراد، در متوقف ساختن نگرانی هایشان، پس از آغاز آن، مشکل دارند (تالیس، دیوی و کاپوزو[۲۶]، ۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

افرادی که مستعد نگرانی هستند به ویژه کسانی که از نگرانی به مثابه یک راهبرد سازگاری سود می جویند   (و شاید برای دوری کردن از تصاویر ذهنی) احتمالا درگیر فعالیتی هستند که جریان آگاهی را با شمار فزاینده ای از افکار مزاحم آلوده می سازد. این موضوع ممکن است به وسیله فرد چنین تعبیر شود که کنترلی بر فکر نگران کننده ندارد، هر چند این امر در واقع علامتی از کاربرد نگرانی به مثابه یک پردازشگر (و نه کمبود کنترل واقعی) است. کنترل ناپذیری درک شده می تواند ناشی از کنترل بیش از حد باشد. کنترل بیش از حد دست کم به دو شکل وجود دارد: ۱٫ اجرای کنترل شده امور شاق مربوط به نگرانی که تصور می شود به سازگاری کمک کند. ۲٫ تلاش برای به کار گرفتن فعالیت های واپس ران فکر (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).

تاکنون مدل ها و ضابطه مندی های شناختی مختلفی از نگرانی در ارتباط با چگونگی شکل گیری و تداوم آن در اختلالات روان شناختی مختلف به ویژه اختلالات اضطرابی انجام شده است (برای مثال بک[۲۷] و امری[۲۸]، ۱۹۸۵؛ بورکووک، ۱۹۹۸؛ فوا[۲۹]و کوزاک[۳۰]، ۱۹۸۶؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶؛ داگاس[۳۱]، مرشاندا[۳۲]، لدوکر[۳۳]، ۲۰۰۵؛ به نقل از خانی پور و همکاران، ۱۳۹۰). در تمامی مدل هایی که تاکنون برای تبیین نگرانی بیمارگونه ارائه شده، تاکید اصلی بر روی جنبه محتوایی شناخت واره های درگیر در نگرانی بوده است اما به نظر می رسد آن چه در تبدیل آن به حالات بیمارگون مانند اختلال اضطراب فراگیر، اضطراب اجتماعی، اختلال آسیمگی یا اختلال وسواس فکری و عملی نقش دارد، شیوه های فکر کردن درباره ی افکار (فراشناخت) و راهبردهایی است که افراد برای کنترل توجه و بازبینی افکار خود به کار می گیرند (خانی پور و همکاران، ۱۳۹۰).

مشابه با آن چیزی که در حوزه ی اختلال اضطراب فراگیر پدیدار شد، مدل های تفصیلی و دقیقی در خصوص ایجاد و حفظ این اختلال و پروتکل های جامعی در حوزه ی کمک به افراد مبتلا به نگرانی شدید به وجود آمده است (به عنوان مثال: بورکووک و راشی[۳۴]، ۲۰۰۱؛ براون، اولیری[۳۵] و بارلو، ۲۰۰۱؛ داگاس و لدسر، ۱۹۹۸؛ رومر و اورسیلو، ۲۰۰۲؛ ریچ[۳۶] و ساندرسون[۳۷]، ۲۰۰۴؛ و، ۱۹۹۷؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶). از آن زمان به بعد مداخلات بالینی هم چون کاربرد مراقبه ی ذهن آگاهی[۳۸]و[۳۹]، بازسازی شناختی ارزیابی های نامناسب و نادرست نگرانی (به عنوان مثال باورهای مثبت در خصوص سودمندی و کارکرد نگرانی، عقاید منفی در خصوص نگران نبودن، تحمل احساس نامطمئنی)، آموزش آرام سازی و آموزش کنترل توجه پدیدار شده است (دیوی و و، ۲۰۰۶).

افراد نگران، اغلب تصور می کنند که ذهن آگاهی شیوه ای است که می توان از طریق آن، آرام شد. تکنیک های ذهن آگاهی (به عنوان مثال، تنفس آگاهانه و یا سایر تمرین ها) گاه ذهن را آرام می کند، اما این آرامش زودگذر است. ذهن آگاهی چیزی فراتر از از این کاربرد، می باشد. در واقع این روش می تواند به افراد کمک کند تا خود را بهتر بشناسند و در زندگی آن ها تغییرات پایداری ایجاد می کند که موجب احساس رضایت در افراد می شود. اما این مساله نیازمند هوشیار و پذیرا بودن در مقابل تمامی تجارب، حتی تجارب دردناک است (اورسیلو و رومر، ۲۰۱۱).

از زمان ورود و طرح ذهن آگاهی در گستره ی روان شناسی، تلاش های گوناگونی برای کاربرد آن

در کاهش رفتارهای نابهنجار صورت گرفته است (ر.ک. به لانگر[۴۰]، ۲۰۰۰؛ سگال[۴۱]و همکاران، ۲۰۰۲؛ ایوانز[۴۲]و همکاران، ۲۰۰۸؛ دلگادو و همکاران، ۲۰۱۰ و کنگ[۴۳] و همکاران، ۲۰۱۱).

در دهه ی ۱۹۹۰، و و متیوز مفهوم ذهن آگاهی انفصالی را مطرح کردند و اهمیت آن را در کاهش نگرانی نشان دادند. ذهن آگاهی انفصالی به معنای جداشدن از افکار در حالی است که آن ها را به صورت عینی مشاهده می کنیم. در زمینه ی مدل فراشناختی از نگرانی، انتظار می رود که ذهن آگاهی انفصالی، افراد را تشویق کند تا از ماشه چکان های اصلی نگرانی بدون درگیر شدن در خود نگرانی، آگاهی یابند (و، ۲۰۰۲). امروزه کاربرد ذهن آگاهی در موضوعات سلامت و سلامت روان از طریق دامنه ای از رویکردهای مبتنی بر ذهن آگاهی مثل MBSR (کابات زین[۴۴]، ۱۹۸۲؛ به نقل از کانگ[۴۵]، ۲۰۱۱)، MBCT (سگال و همکاران، ۲۰۰۲؛ به نقل از کانگ، ۲۰۱۱)، ACT (هایز[۴۶]و اسمیت[۴۷]، ۲۰۰۵؛ به نقل از کانگ، ۲۰۱۱) و DBT (دیمف[۴۸] و لینهان[۴۹]، ۲۰۰۱؛ به نقل از کانگ، ۲۰۱۱) به خوبی شناخته شده است.

افزایش آگاهی و پذیرش غیرقضاوتی تجربه ی لحظه به لحظه، که در ذهن آگاهی وجود دارد به عنوان پادزهر موثری در برابر انواع آشفتگی های روان شناختی – نشخوار فکری، اضطراب، نگرانی، ترس، خشم و نظیر آن- درنظر گرفته می شود که بسیاری از این حالات، شامل گرایشات ناسازگارانه ی اجتناب، سرکوبی یا درگیری بیش از حد با افکار و هیجانات استرس زا است (هایز و فیلدمن[۵۰]، ۲۰۰۴؛ کابات زین، ۱۹۹۰؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱).

در هنگام نگرانی، آگاهی محدود می شود و به جای این که بر دامنه ی وسیعی از تجارب فردی

متمرکز شود بر اضطراب و آشفتگی تمرکز می یابد. تمرین های ذهن آگاهی برای افراد مبتلا به نگرانی می تواند سودمند باشد زیرا منجر به گسترش آگاهی از نشانگان درونی و بیرونی در لحظه ی حاضر می شود و پذیرش نسبت به تجارب درونی را افزایش می دهد که این امر خود، می تواند منجر به کاهش قضاوت، واکنش نشان دادن یا تلاش برای کنترل امور شود (بائر، ۲۰۰۶).

یافته های تحقیقاتی نشان می دهند که میان ترس و اجتناب از تجارب درونی و نگرانی مفرط و GAD ارتباط معناداری وجود دارد (باهر[۵۱] و داگاس، ۲۰۰۹) و پژوهش های مختلف نشان می دهند که آموزش دو مولفه ی کلیدی ذهن آگاهی (آگاهی متمرکز و پذیرش) واکنش هیجانی به محرکات منفی را کاهش داده و تمایل به حفظ تماس با این محرکات را افزایش می دهد. در واقع مشاهده ی آگاهانه و پذیرش پاسخ های هیجانی که در ذهن آگاهی رخ می دهد، ممکن است به عنوان راهبردی موثر در کاهش اضطراب ذهنی و اجتناب رفتاری تلقی شود (کنگ و همکاران، ۲۰۱۱).

بنابراین و با توجه به تمهیدات یادشده، به نظر می رسد که بتوان در کاهش این فعالیت ذهنی مداوم و تکراری، از درمان های ذهن آگاهی سود جست. برهمین اساس، مساله اساسی پژوهش حاضر این است که آیا به کارگیری درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی (MBSR) می تواند در کاهش نگرانی بیمارگونه افراد مبتلا موثر باشد ؟

 

۱-۲- ضرورت پژوهش

نگرانی بیمارگونه به عنوان نگرانی مفرط و غیرواقعی در خصوص دو یا چند موضوع در زندگی فرد تعریف شده است. این نگرانی بیمارگونه برمبنای فراوانی، شدت، مدت نگرانی، توانایی افراد در کنترل نگرانی و تداخل قابل ملاحظه ای که در کارکرد فرد ایجاد می کند، از نگرانی بهنجار متمایز می شود (دلگادو، ۲۰۱۰). بورکووک (۱۹۸۵؛ به نقل از دیوی و و، ۲۰۰۶) معتقد است که نگرانی، مولفه ی شناختی اضطراب است و ضروری است که مورد بررسی قرار گیرد. براین اساس و برمبنای سایر پژوهش های انجام شده در این حوزه، می توان نگرانی را با عنوان عامل علی در اضطراب مطرح کرد.

اجتناب ذهنی از احتمال وقایع منفی آینده که از طریق مشغولیت به نگرانی به وجود می آید، راهبرد مقابله ای نامناسب و غیرموثر است، زیرا با این اجتناب نه تنها احتمال پیامدهای منفی کاهش نمی یابد بلکه راه حل های موثر در خصوص مشکل نیز ایجاد نمی شود (دلگادو، ۲۰۱۰). این زنگ خطر بالقوه و تهدید پیش بینی شده در نگرانی به فعالیت های واکنش های دفاعی چون جنگ و گریز اشاره دارد (بورکووک، ۲۰۰۲؛ به نقل از دلگادو، ۲۰۱۰). فعالیت مداوم این نوع واکنش های دفاعی بیان کننده وضعیت ثابت استرس و گوش به زنگی در خصوص اطلاعات هیجانی منفی است و از این رو ریسک مشکلات فیزیکی و روانی را افزایش می دهد (دلگادو، ۲۰۱۰).

با این که نگرانی یکی از عوامل مهم در اکثر اختلالات هیجانی است اما باید درنظر داشت که سطوح بالای نگرانی در جمعیت غیربالینی نیز یافت می شود. پژوهش تالیس، دیوی و کاپوزو (۱۹۹۴؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) نشان داد که در میان جمعیت غیربالینی افرادی که سطوح بالایی از نگرانی دارند نسبت به افراد با سطوح پایین نگرانی، زمانی که نگرانی آغاز می شود مشکل بیش تری در متوقف کردن آن دارند.

تحقیقات متعدد روی جمعیت غیربالینی نیز بیان گر وجود سطوح بالای نگرانی بیمارگونه و مزمن در بسیاری از آزمودنی ها است. نگرانی منجر به محدود شدن حوزه ی توجه فرد می شود در نتیجه ورود اطلاعاتی که تصحیح کننده ی فرض های معیوب نگرانی باشد به حیطه آگاهی فرد، دچار مشکل می شود. ادامه یافتن این سیکل معیوب منجر به تداوم مشکل و وخیم تر شدن شرایط می شود. این نگرانی مداوم باعث حفظ سطح بالایی از عاطفه منفی و برانگیختگی فیزیولوژیکی می شود که خود منجر به تنش، خستگی و سایر شکایات هیجانی می شود (انجمن روان پزشکان امریکا، ۲۰۰۰). در این حالت آرام کردن ذهن و توجه نمودن به لحظه حال این امکان را فراهم می کند که بدن در حالت آرمیدگی قرار گیرد و ذهن از تنش های غیر ضروری رها شود. این مساله از طریق درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی میسر می شود.

ذهن آگاهی ظرفیت اساسی در انسان ها است (اورسیلو و رومر، ۲۰۰۵). این مفهوم در تمرین ها و آیین بودیسم ریشه دارد و در پی آن است که به افراد کمک کند تا با همه ی هیجانات مثبت و منفی مدارا کرده و آن ها را بپذیرند (کانگ، ۲۰۱۱).

فرد دچار نگرانی، ذهن به شدت فعالی دارد که مملو از ترس و هراس در خصوص آینده است. این آرام سازی ذهن و توجه به لحظه ی اکنون در رویکرد ذهن آگاهی، به فرد این امکان را می دهد تا تنش های غیرضروری خود را رها کرده و در حالت آرمیدگی قرار گیرد، این امر منجر به افزایش احساس آرامش و کاهش عصبانیت و اضطراب می گردد. کاهش تنش، خستگی و فرسودگی از طریق تمرین های ذهن آگاهی مسلما در بهبود کیفیت زندگی افراد موثر بوده، میزان رضایت از زندگی را بالا برده و در بهزیستی روانی نقش عمده ای ایفا می کند. در واقع ذهن آگاهی منجر به افزایش احساس شایستگی، بهبود حافظه، خلاقیت و احساسات مثبت، کاهش استرس و تنش و افزایش سلامتی و طول عمر می شود (لانگر، ۲۰۰۰).

آن چه که مشخصه ی اصلی نگرانی است، وجود افکار مزاحم و مستمر است؛ در روش ذهن آگاهی آن چه که قابل توجه است چگونگی احساس آزادی برای درک این امر است که بیشتر افکار تنها ساخته ی ذهن ما هستند و واقعیت ندارند. حرکات ساده بازشناسی افکار همان گونه که می تواند فرد را از واقعیت تحریف شده آزاد کند، اغلب باعث بصیرت شده و احساس اداره و کنترل بیش تر زندگی را به وجود می آورد.

پژوهش حاضر هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی از اهمیت برخوردار است. نخست این که نگرانی هم در اختلالات روان شناختی و هم افراد غیر بیمار دیده می شود و نیاز به ترمیم آن امری مهم است. دیگر این که یکی از روش های ترمیم روان شناختی، ذهن آگاهی است.

پس هر نوع تحقیقی از این نوع می تواند در زمینه های فرهنگی ایران، بدنه ی تحقیقی مناسبی فراهم سازد و امکان مقایسه نتایج به دست آمده را با دیگر تحقیقات فراهم سازد. از طرف دیگر تلاش بالینی در این جهت، امکان فهم دقیق تر یافته های بالینی را در مورد نگرانی، براساس ذهن آگاهی و به کارگیری آن فراهم می کند. بنابراین می تواند یاری گر بالین گرانی باشد که با مشکلاتی از این نوع سروکار دارند.

 

۱-۳- اهداف پژوهش

مبتنی بر مساله پژوهش حاضر ، هدف های ذیل تنظیم شده است :

  • تعیین اثر بخشی رویکرد MBSRدر کاهش نگرانی نمونه مبتلا به نگرانی بیمارگونه
  • تعیین اثر بخشی رویکرد MBSRدر کاهش میزان فرانگرانی نمونه مبتلا به نگرانی بیمارگونه

 

۱-۴- فرضیه های پژوهش

با توجه به مبانی نظری و پیشینه ی پژوهش و در راستای اهداف پژوهشی ، فرضیه های زیر ارائه شده است:

  • به کارگیری درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی (MBSR) میزان نگرانی بیمارگونه افراد مبتلا را کاهش می دهد.
  • به کارگیری درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی (MBSR) میزان فرانگرانی افراد مبتلا را کاهش می دهد.

۱-۵- تعریف نظری و عملیاتی متغیرهای پژوهش

متغیرهای پژوهش به شرح زیر می باشند:

۱-۵-۱-  نگرانی

الف) تعریف نظری: نگرانی به صورت زنجیره ای از عواطف منفی، افکار و تصاویر نسبتا غیرقابل کنترلی تعریف می گردد که منجر به گسترش تلاش های ذهنی فرد در اجتناب از تهدیدهای پیش بینی شده ی بالقوه می شود (بورکووک، ۲۰۰۲؛ به نقل از دلگادو و همکاران، ۲۰۱۰). نگرانی یکی از اجزای مهم اضطراب است و به صورت پیش بینی و انتظار وقایع ناخوشایند در آینده تعریف می شود (کابزاسکی[۵۲] و همکاران، ۱۹۹۷؛ به نقل از نیکبخت نصرآبادی و همکاران، ۱۳۸۷).

ب) تعریف عملیاتی: در این پژوهش میزان نگرانی بیمارگونه براساس نمره ای که آزمودنی در     مقیاس نگرانی پنسیلوانیا PSWQ (می یر[۵۳] و دیگران، ۱۹۹۰؛ به نقل از دهشیری و همکاران، ۱۳۸۸) بدست می آورد، تعیین می شود. توضیحات بیش تر در بخش ابزارهای تحقیق، در فصل سوم ارائه خواهد شد.

  1. ۱٫ Davey, G.C.L.
  2. ۲٫ Wellz, A.

۳ . American Psychiatric Association (APA)

۴ . Brown, T.A.

  1. ۵٫ Antony, M.M.
  2. ۶٫ Barlow, D.H.
  1. ۷٫ Simos, G.
  2. ۸٫ Borkovec, T.D.
  3. ۹٫ Delgado, L.C.

۱۰٫Orsillo, S. M.

  1. ۱۱٫ Roemer, L.
  2. ۱۲٫ Baer, R.H.
  1. ۱۳٫ Inz, J.
  2. ۱۴٫ Clark, D.M.
  3. ۱۵٫ Fairburn, C.
  4. ۱۶٫ Morrison, T.
  5. ۱۷٫ Turner, S.M.
  6. ۱۸٫ Rijsoort, S.V.
  1. ۱۹٫ ego-syntonic
  2. ۲۰٫ ego-dystonic
  3. ۲۱٫ Hu, S.
  4. ۲۲٫ Tallis, F.
  5. ۲۳٫ Eysenck, M.W.
  6. ۲۴٫ Crasske, M.G.

۲۵ . Rapee, R.M.

۲۶ . Capuzzo, N.

  1. ۲۷٫ Beck, A.T.
  2. ۲۸٫ Emry, G.
  3. ۲۹٫ Foa,E.B.
  4. ۳۰٫ Kozak,M.T.

.۳۱ Dugas,M.J.

  1. ۳۲٫ Marchanda,A.
  2. ۳۳٫ Ladoucer,R.
  3. ۳۴٫ Ruscio, A.M.
  4. ۳۵٫ O Leary,T.A.
  5. ۳۶٫ Rygh,J.L.
  6. ۳۷٫ Sanderson,W.C.
  7. ۳۸٫ mindfulness

[۳۹] . ترجمه های متعددی برای واژه ی mindfulness  مطرح شده است. این ترجمه ها، واژگان هوشیاری، ذهن آگاهی، حضور ذهن، توجه عمیق ذهنی، تفکر نظاره ای، توجه آگاهی و… را مطرح ساخته اند. حمیدپور (۱۳۸۸) با نقد و بررسی ترجمه های متفاوت، در نهایت توجه آگاهی” را بر دیگر ترجمه ها مرجح دانسته است. البته ترجمه ای که در سال های اخیر بیش تر رایج شده، ذهن آگاهی بوده که ما نیز آن را در این پایان نامه به کار برده ایم.

۴۰ .Langer,E.J.

۴۱ .Segal,Z.V.

۴۲ .Evans,S.

۴۳ .Keng,S.L.

۴۴ .Kabat-Zinn,J.

۴۵ .Khong,B.S.L.

۴۶ .Hayes,S.C.

۴۷ .Smith,S.

  1. ۴۸٫ Dimeff,L.
  2. ۴۹٫ Linehan,M.

۵۰٫Feldman, G.

 


عوامل بازدارنده خلاقیت اجتماعی از نظر رمضانی (۱۳۸۸ )

 

۱-سنت ها : هرچند نمیتوان اهمییت سنت ها را نادیده گرفت اما وجود بعضی از سنت ها و روش های سنتی مانع بروز اندیشه های تازه میشود بنابراین تأکید و پای بندی بیش از حد بر آنها موجب کاهش خلاقیت ها میشود.

دانلود مقاله و پایان نامه

۲- تأیید طلبی و ترس از عدم استقبال اجتماعی :افرادی که نیازمند تأیید دیگران هستندو از نقد و عدم پذیرش اجتماعی میترسند ،نمیتوانند از خود خلاقیتی نشان دهند. افراد خلاق معمولاَ به کار و ابتکار خویش بیش از استقبال دیگران بها میدهند، و آن را قربانی انتظارات دیگران نمیکنند.

۳- مطابقت : منظور از مطابقت همرنگ جماعت شدن است. مطابقت به علت نگرانی از متفاوت بودن از دیگران و تنها ماندن رخ میدهد، وبدین ترتیب امکان ابتکار و ارائه روش های تازه محقق نمیشود.

۴- قوانین و مقررت :گرچه رعایت قوانین و مقررات برای هر فرد واجب است تا نظم در جامعه حکمفرما باشد، اما برخی مواقع عدم انعطاف در برابر قوانین مانع رشد تفکر خلاق است . مثلاَ قوانین آموزشی در تعلیم و تربیت ، بدون توجه به تفاوت های فردی مانعی برای بروز خلاقیت دانش آموز است .

۵- شغل : برخی مواقع فعالیت های یکنواخت در شغل و حرفه باعث میشود که فرد به آن فکر نکرده و از روی عادت به صورت مکانیکی بدون تعمق و تفکر به امور زندگانی بپردازد.

۶- نگرانی و ترس از عدم استقبال اجتماعی: امور خلاق با جنبه نوآوری و تازه و جدید خود ممکن است مورد توجه قرار نگیردو افراد از تحقیر و سرزنش ترس داشته باشند و دست از تفکر خلاق خود بردارند. تاریخ جهان بشریت چه بسیار اندیشمندانی را به خود دیده است که مورد تمسخر ، تحقیر و توهین واقع شده اند . پس ترس و نگرانی مانعی برای خلاقیت است.

خانواده نیز با برخی برخوردهای نا مناسب مانند ایجاد خودپنداری ، ضعف ، اجازه اشتباه ندادن وتوبیخ اشتباهات آنان ، ایجاد رقابت نامناسب ،عدم توجه به پرورش قدرت تخیل ، بی توجهی نسبت به کنجکاوی ها و پرسشها و….باعث سرکوب شدن تفکر خلاقانه کودکان و نوجوانان میشوند.

۲-۱۲-قسمت دوم پیشینه تحقیق

۲-۱۲- ۱-تحقیقات انجام شده در ایران پیرامون سلامت سازمانی

۱-اسکندری درسال تحصیلی ۱۳۷۸به بررسی رابطه بین سلامت سازمانی و عملکرد مدیران مدارس متوسطه مشکین شهر پرداخته است . در پژوهش او ویژگی های هفت گانه ،انسجام نهادی،نفوذ مدیر و… عوامل اصلی مورد سنجش در سلامت سازمانی و عملکرد مدیران آموزشی و همچنین میان سلامت سازمانی وهریک از ابعاد هفت گانه قلمرو عملکرد مدیران رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد.

  • بررسی رابطه بین سلامت سازمانی و روحیه دبیران عنوان تحقیقی است که در سال ۱۳۸۱ توسط طاهری انجام شده است در این پژوهش ویژگی های هفت گانه عوامل اصلی مورد سنجش در سلامت سازمانی بوده است . نتایج نشان داد که بین سلامت سازمانی و روحیه دبیران همبستگی بالایی وجود دارد.

۳-آهنچیان و حیدری (۱۳۸۳) در مقاله ای با عنوان رابطه مهارت های ارتباطی مدیران با سلامت سازمانی ، وجود رابطه بین این دو متغیر را در دانشگاه فردوسی مشهد تأیید کردند.

۴-ذوالفقار نسب (۱۳۸۴)نیز در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان بررسی رابطه بین سلامت سازمانی  و تعهد سازمانی معلمان در مقطع ابتدایی شهر همدان در سال تحصیلی ۸۳-۸۲ نشان داد که بین سلامت سازمانی و تعهد سازمانی در جامعه آماری رابطه معنی دار وجوود دارد.

۵- مطالعه و مقایسه سلامت سازمانی مدارس متوسطه دخترانه و پسرانه شهر سنندج از دیدگاه دبیران در سال تحصیلی ۸۵-۸۴ عنوان پژوهش قدسی میباشد . این پژوهش بر اساس الگوی نظری پارسونز ،مقایسه سلامت سازمانی در سطوح فنی ،اداری ،نهادی و ابعاد سازمانی مورد بررسی قرار گرفته است . نتایج تحقیق نشان داد که بین سلامت سازمانی دبیرستان های دخترانه و پسرانه شهر سنندج تفاوت معنا دار وجود دارد. همچنین نتایج حاصله از تحقیق بیانگر آن بود که بین سلامت سازمانی دبیرستان های دخترانه و پسرانه در سطح فنی وابعاد دو گانه آن (روحیه، تأکید علمی )در سطح اداری به جز نفوذ مدیر در مافوق در سه بعد آن (ملاحظه گری ،       ساخت دهی و حمایت منابع ) در سطح نهادی بعد یگانگی  نهادی تفاوت معنادار وجود داردو مدارس دخترانه از سلامت سازمانی بالاتری برخوردار می باشند.

۶- تحقیق دیگری توسط عزیزی مقدم (۱۳۸۵)تحت عنوان بررسی و مقایسه سلامت سازمانی مدارسی که مدیران آنها دارای کانون کنترل بیرونی هستند با میزان سلامت سازمانی مدارس که مدیران آنها دارای کانون کنترل درونی هستند انجام گرفته است . یافته ها ی تحقیق نشان میدهد  که سلامت سازمانی مدارسی که مدیران آنها دارای کانون کنترل بیرونی هستند در سطح ۰٫۰۵ تفاوت معنی داری وجود دارد و این میزان در مدارس با کانون کنترل درونی بیشتر است در سطح نهادی وقتی این تفاوت معنادار نیست اما در سطح اداری با آلفای ۰٫۰۵ تفاوت معنا دار میباشد و میزان سلامت سازمانی  مدارس با مدیران دارای کانون کنترل درونی در این سظح بیشتر میباشد. در ابعاد یگانگی نهادی ،ساخت دهی ،حمایت منابع و تأکید علمی  این تفاوت بین درونیها و بیرونی هامعنی دار نیست ولی در ابعاد نفوذ مدیر ،مراعات ،روحیه در سطح ۰٫۰۱ این تفاوت معنی دار میباشد و سلامت سازمانی درونیها بیشتر است .

۷- زاهد بابلان و همکارانش (۱۳۸۷) نیز در پژوهشی با عنوان بررسی رابطه سلامت سازمانی مدرسه و تعهد سازمانی دبیران دبیرستان های پسرانه اردبیل انجام دادند به این نتیجه دست یافتند که ، سلامت سازمانی و ابعاد هفت گانه آن با تعهد سازمانی  و انواع سه گانه آن همبستگی مثبت دارد.

۸- پژوهش دیگری توسط محمودی در دانشگاه پیام نور شیراز در سال ۱۳۸۸ با عنوان رابطه جو سازمانی و سلامت سازمانی انجام گرفت که نتایج تحقیق به این صورت بیان شده است :

الف-بین انواع جو سازمانی و سلامت سازمانی رابطه معنی داری وجود دارد.

ب- بین رفتار نا امیدانه و سلامت سازمانی رابطه معنی داری وجود دارد.

ج –بین رفتار صمیمی و سلامت سازمانی رابطه معنی داری وجود دارد.

د- بین رفتار دستور و سلامت سازمانی رابطه معنی داری ووجود دارد.

ه- رفتار مشغول بیشترین سهم در پیش بینی سلامت سازمانی دارد.

و- بین افراد و سلامت سازمانی رابطه معنی دار ی وجود ندارد.

ز –بین تحصیلات افراد و سلامت سازمانی تفاوت اندکی وجود دارد. (محمودی ،۱۳۸۸)

 


پایان نامه ویژگی های افراد خلاق

ویژگی های افراد خلاق

تحقیقات زیادی برای پی بردن به ویژگی های افراد خلاق انجام شده است و هرکدام از محققان ویژگی هایی را شرح داده اند گیلفورد در تحقیقات خود سه ویژگی را مستقیما بر خلاقیت مؤثر میداند:

۱-روانی و سیالی جریان فکر.

۲- انعطاف پذیری نیروی فکر.

۳- اصالت اندیشه و تصمیم گیری .(آقایی فیشانی،۱۳۸۱ )

استین و گری[۱]ویژگی های افراد خلاق را شامل موارد زیر میداند:

۱-مسائل و وضعیت های گوناگون را با دقت و به گونه ای که قبلا به آن توجه نشده است .

۲-دیدگاه ها و فکرها و تجربیات حاصل از منابع گوناگون را به هم ارتباط میدهندو آنها را با توجه به نقاط قوت وضعفشان ارزیابی میکنند.

۳- معمولاَ برای حل مسأله چندین راه کار بدیل ارائه میکند یعنی از سلامت فکر مطلوب برخوردار هستند.

۴- تردید در مورد صحت پیش فرض های قبلی را نیز روا میدانند ،خود را به راه ورسم و عادت محدود نمیکنندو استقلال فکری دارند.

۵- فی البداهه میتوانند از نیروهای حسی، ذهنی، بینشی ، مدد بگیرند.

۶- فراگردهای فکری و عملی را به نحوی بسیار منعطف بکار میگیرند. (رضاییان،۱۳۸۰ ،سلیمانی ،۱۳۸۲ )

 

۲-۹- عوامل مؤثر بر خلاقیت

مایرون و دیگران (۲۰۰۴) تحقیقات مربوط به عوامل مؤثر بر خلاقیت را به دو گروه تقسیم میکنند : یکی در سطح فردی که در آن خصوصیات فردی را که منجر به کاهش یا افزایش خلاقیت میشود مورد بررسی قرار میدهند . و دیگری در سطح سازمانی ، که عوامل سازمانی که بر خلاقیت تأثیر میگزارند را مورد مطالعه قرار میدهند . البته تحقیقاتی هم وجود دارد که این دو جریان را با هم دنبال میکنند . (رایس [۲]به نقل از آمابیل ،شلی[۳], ودیگران ،۲۰۰۶  )

تحقیقاتی که برای مشخص ساختن عوامل مؤثر بر خلاقیت انجام شده اند ،عوامل و فاکتورهای زیادی را بر خلاقیت مؤثر شمرده اند ، این زنجیره طولانی از عواملی در سطح گروهی مثل ساختار شغل ،نوع ارتباط ،استقلال شغل و همچنین عوامل سازمانی مثل ساختار سازمانی ، فرهنگ و جو سازمانی و نیز منابع در دسترس را در بر میگیرد. (جونگ و دیگران،۲۰۰۸ )

آمابیل برای تحلیل عناصر مؤثر در خلاقیت انگیزه، مهارت های مربوط به موضوع را مطرح میکند. (حسینی،به نقل از آمابیل ،۱۳۸۰)

علاوه بر این تحقیقات مختلف عوامل مؤثر بر خلاقیت را به این صورت نیز تقسیم بندی کرده اند:

متغیر های شناختی (شامل هوش ،مهارت های علمی و…) .

متغیرهای محیطی(عوامل فرهنگی ،اجتماعی و اقتصادی ).

متغیرهای شخصی (انگیزه ،اعتماد به نفس و…) .(فرگین[۴]،۲۰۰۷ )

از جمله عوامل دیگری که در خلاقیت افراد تأثیر  گزار بوده و اگر به طور صحیح بکار گرفته شوند باعث بروز و پرورش آن میشود عبارت است از :

۱-اطلاعات در خلاقیت : اطلاعات یکی از عوامل اساسی خلاقیت و ماده خام آن است و به گفته ویلیامز خلاقیت مهارتی است که اطلاعات پراکنده را به هم پیوند میدهد. (رمضانی ،۱۳۸۸ )

۲- انگیزش و خلاقیت : انگیزش به حالت های درونی ارگانیکی اشاره دارد که موجب هدایت رفتار به سوی نوعی هدف شود .(سیف،۱۳۸۵  )

۳- خلاقیت و میزان خود پذیری : تعادل در میزان خود پذیری در صورتی که سایر شرایط موجود باشد باعث میشود که انسان در صدد به فعلیت در آوردن استعداد های بالقوه خود از جمله خلاقیت باشد .(رمضانی ،۱۳۸۸  )

۴- تخیل و خلاقیت : تخیل نوعی تفکر آزادانه میباشد ، که با بهره گیری از آن به عنوان خمیر مایه خلاقیت ،دنیای بزرگ و پهناور در مقابل چشمان افراد گشوده میشود و فرد را قادر میسازد آزادانه خیال پردازی کند . (افروز،۱۳۷۱  )

۵- خانواده و خلاقیت :بدون شک خانواده مهمترین نقش را در کنترل و هدایت تخیل و ظهور خلاقیت دارد . خانواده ها باید شرایط لازم را برای فعالیت های متنوع ،برای فرزندان را فراهم نموده و فرصت های لازم را برای سؤال کردن ،کنجکاوی ،و کشف محیط به آنها بدهند. (رمضانی ،۱۳۸۸)

۶- آموزش و خلاقیت : در اکثر تعاریف خلاقیت بر ضعیف بودن نقش وراثتی و ذاتی آن تأکید شده است . همچنین بر توانایی هایی که قابل پرورش بوده و میتوان آن ها را افزایش داد. پس خلاقیت قابل تعمیم به تمام افراد جامعه است و همگی دارای درجاتی از خلاقیت هستند. (فیض بخش ،۱۳۸۱ )

 

۲-۱۰- خلاقیت و نوآوری :

خلاقیت و نوآوری چنان به هم عجین شد که شاید بدست آوردن تعریف مستقل از هرکدام دشوار باشد . اما برای روشن شدن ذهن میتوان آنها را بگونه ای مجزا از هم تعریف نمود . خلاقیت پیدایی و تولید یک اندیشه و تفکر نو است ، در حالیکه نوآوری عملی ساختن آن اندیشه و فکر است . به عبارت دیگر خلاقیت اشاره به قدرت ایجاد اندیشه های نو دارد و نوآوری به معنای کاربردی ساختن آن افکار نو تازه است . (آقایی فیشانی ،۱۳۸۱ )

آلبرشت[۵](۱۹۷۸ )وجه تمایز خلاقیت و نوآوری را به این صورت مطرح کرده است که خلاقیت یک فعالیت ذهنی و عقلایی برای بوجود آوردن اندیشه جدید و بدیع است . و نوآوری تبدیل این خلاقیت و اندیشه نو به عمل و یا نتیجه (سود ) است. (غلامپور،۱۳۷۹)

نوآوری به اجرا گذاشتن محصول جدید ،خدمات ،اصول و یا قبول روش های نو به صورت اقتصادی میباشد . نوآوری با طرح و برنامه است، جهت گیری آن در راستای ایجاد فایده و منفعت اجتماعی است . بدین ترتیب یک شرکت نسبت به احتیاجات و شرایط محیطی انطباق پذیر میگردد. تقلید هم یک نوع تغییر به حساب می آید. (امیرکبیری،۱۳۸۵)

 

[۱]-Stein and gray

 


منابع پایان نامه با موضوع مبانی نظری مرتبط با خلاقیت

مبانی نظری مرتبط با خلاقیت

حقیقت این است که خلاقیت به معنای خاص آن به مثابه برترین ویژگی ذهنی انسان مولد و متفکر خود نشانی است از رشد متعادل و متعالی شخصیت و یا سخنی است به نیاز همیشه انسان به شکافتن بن بست ها و راه یافتن به فراترها.(یزدچی ،۱۳۷۸  )

امروزه شعار” نابودی در انتظار شماست مگر اینکه خلاق و نوآور باشید”  پیش روی مدیران همه سازمان ها قرار دارد . اما مسئولیت سازمان های آموزشی به خصوص آموزش و پرورش که وظیفه تعلیم و تربیت فرزندان و آینده سازان جامعه را بر عهده دارد گونه دیگری به خود میگیرد. (غلامپور، ۱۳۷۹ )

 

۲-۶-  مفهوم خلاقیت

استیفن رابینز[۱] خلاقیت را به معنای توانایی ترکیب اندیشه ها و نظریات در یک روش منحصر به خود با ایجاد پیوستگی بین آن ها بیان می کند .(غلام پور، ۱۳۷۵) استین[۲] خلاقیت را فرایندی می دانند که نتیجه آن یک کار تازه ای است که توسط گروهی و در یک زمان به عنوان چیزی مفید و رضایت بخش مقبول واقع می شود. (حسینی، ۱۳۷۸) و رمون[۳] (۱۹۸۹) نیز از همین چشم انداز به خلاقیت می نگرد: خلاقیت توانایی شخص در ایجاد ایده ها، نظریه ها،شی ها یا اشیا جدید و نو و بازسازی مجدد در علوم و سایر زمینه هاست که به وسیله متخصصان به عنوان پدیده ای ابتکاری و از لحاظ علمی، زیباشناسی، فن آوری و اجتماعی با ارزش قلمداد گردد. (حسینی، ۱۳۷۸)

به عقیده شهید مطهری” آفرینندگی و خلاقیت یعنی شکستن مرسوما ت متعارف ” دانش آموزان در کلاس های درس باید  دچار شک و تردید شوند . خلاقیت در شک و تردید متولد میشود .(قاسمی ،۱۳۸۰ )

امروزه بیشتر تعاریف خلاقیت عناصر اصالت (تازگی) و ارزشمندی را در بر میگیرد به این معنی که برای اینکه یک عقیده یا محصول خلاق باشد باید تازه بوده و همچنین کاربردی باشد . (دولینگر[۴]،۲۰۰۷  )

پایان نامه ها

آمابیل[۵])۱۹۹۰ )ضمن تأیید تعریف خلاقیت بر مبنای تازگی و تناسب ، ارزش قیدی را به آن اضافه میکند. آمابیل معتقد است در تکمیل دو عنصری که در اغلب تعریف ها آمده یعنی تازگی و تناسب و ارزشمندی باید این نکته را اضافه نمود که علم خلاق از طریق اکتشاف انجام میگیرد نه از طریق الگوریتم . امروزه عده زیادی از محققان و متخصصان عقیده دارند که ما نمیتوانیم به افراد و کارهای خلاق جدا از اجتماعی که در آن عمل میکنند بپردازیم، زیرا خلاقیت هرگز نتیجه عمل فرد به تنهایی نیست. (حسینی،۱۳۸۱)

 

۲-۷- مراحل فرایند خلاقیت:

در طی سال های گذشته صاحبنظران و نظریه پردازان برای فرایند خلاقیت مراحل مختلفی را قائل شده اند.  نظریه پردازانی همچون اسبورن، والاک، پارسنز، تورنس و … از جمله کسانی بودند که مراحلی را برای فرایند خلاقیت ارائه نموده اند، از جمله این نظریه پردازان آمابیل ترزا می باشد که فرایند خلاقیت را شامل ۵ مرحله میداند که به شرح ذیل می باشد. (آمابیل ترزا، ۱۹۸۹)

۱- ارائه مسأله[۶]: ارائه مسأله اولین فرایند مرحله خلاقیت می باشد، این مرحله زمانی است که وظیفه فرد تعیین می گردد و فرد میداند که چه کاری می بایست انجام دهد.

۲- آماده کردن[۷]: در این مرحله فرد به فعالیت هایی جهت حل کردن مسأله می پردازد ،شخص منابع و اطلاعات لازم را برای حل مسأله جمع آوری می نماید.

۳- ایجاد ایده ها یا امکانات[۸]: غالب مردم خلاقیت را به معنی این مرحله می گیرند. فرد در این مرحله از طریق ترکیب و تلقیق منابع موجود ایده های جدید می آفریند در این مرحله موضوعی به نام (در نهفتگی) مطرح می گردد. در نهفتگی[۹] بدین معنی است که فرد مسأله را برای مدتی رها می کند.  رها کردن مسأله موجب سهولت در رسیدن به جنبه های جدیدی از مسأله می گردد و این فرایند در مرحله سوم رخ می دهد.

۴- اعتباریابی[۱۰]: در این مرحله فرد به آزمون ایده ها و امکانات مختلفی که در مرحله سوم ایجاد شده است می پردازد و درستی و صحت آن ها را برآورده می نماید.

۵- ارزیابی نتیجه[۱۱]: در این مرحله فرایند خلاقیت متوقف و یا فرایند رضایتبخش بوده و به نتیجه رسیده است و کار پایان یافته می باشد و یا اینکه نتیجه کاملاً حصول پیدا نکرده و فرایند نیاز به بازبینی و اصلاح دارد.

آلبرشت معتقد است خلاقیت پنج مرحله دارد این مراحل عبارتند از:

شخص خلاق ابتدا اطلاعات اطراف خود را جذب میکند و به بررسی و جستجوی راه های مختلف میپردازد. در این هنگام، ذهن فرد خلاق با بهره گرفتن از اطلاعات خام به طور غیر محسوس آغاز به کار میکند و پس از تجزیه و تحلیل و ترکیب اطلاعات ،راه حلی برای مسأله عرضه میکند . در مرحله ای که الهام نامیده میشود فرد خلاق احساس میکند راه حل جالبی پیدا کرده است ،بنابراین سعی میکند راه حل جدید را بیازماید . با کمی انعطاف پذیری میتوان طرح و ایده را تعدیل و به طرحی کامل و قابل اعتماد تبدیل نمود . شاید هم لازم باشد راه حل بررسی شود . در نهایت نوبت به عرضه اندیشه به طوری قابل اجرای میباشد. مراحل خلاقیت یا پذیرش اندیشه کامل خواهد شد. (مشبکی،تیمورنژاد،۱۳۸۰ )

[۱]- S.Robbins

[۲]- Stein

[۳]- Remon

[۴]-Dollinger

[۵]-Amabile

[۶]- Problem Presentation

[۷]- preparation

 


دانلود پایان نامه روانشناسی در مورد ابعاد سلامت سازمانی در سطوح مختلف سازمان

ابعاد سلامت سازمانی در سطوح مختلف سازمان

این هفت بعد سلامت سازمانی بر حسب سطوح مسئولیت و نیاز کارکردی مورد توجه نظریه پردازان سلامت سازمانی قرار گرفته تا به امروز در تحقیقات مربوط به سازمان های سالم این هفت بعد به عنوان شاخص سلامت در سازمان ها مورد سنجش و ارزیابی قرار می گیرد.

 

 

 

 

 

 

الف) سطح فنی

۱- روحیه: روحیه معیار موفقیت مدیر در ایجاد روابط انسانی خوب در محیط کار است. روحیه صرفاً به یک حالت روحی زنده و با نشاط اشاره نمی کند، بلکه در عین حال، حاکی از تعهد و وابستگی به یک هدف مشترک گروهی و جدیت و تلاش برای تحقق آن است. (علاقه بند، ۱۳۸۲)

واشنگتن[۱] روحیه را اینطور تعریف می کند: روحیه عبارت است از احساسی که یک کارمند نسبت به شغلش دارد مبتنی بر اینکه خودش را چطور در سازمان درک می کند و تا چه اندازه سازمان را به عنوان محل ی نیازها و انتظاراتش مشاهده می کند. (علوی، ۱۳۸۱)

علائم و نشانه های مهم ضعف روحیه در یک سازمان می تواند مواردی از این قبیل باشد: افزایش میزان غیبت کارکنان، تمارض، تقلیل میزان کارایی در سازمان، بی میلی و عدم علاقه به کار، کارشکنی، افزایش میزان انتقال بی مورد، عدم همکاری با همکاران، تحریک سایر کارکنان، افزایش میزان شکایت، ایجاد زمینه عداوت و کینه جویی، دورویی و دورنگی افراد نسبت به هم، رقابت ناسالم و شدید میان افراد سازمان، عصبانی بودن کارکنان و برخورد تند با هم تقلیل ابتکار و خلاقیت و زیر پا گذاشتن ارزش های اخلاقی. وجود ارتباطات سالم در محیط سازمان می تواند از عوارض سوء مطالب ذکر شده بکاهد.  زمانی که تک تک کارکنان سازمان رفتارهای متعادل و اصلاح شده ای داشته باشند ،بین رفتار ما پیوندی حاصل خواهد شد و از این بابت در سازمان وحدت و یکپارچگی رفتاری و ارتباطی ایجاد می شود. (سلطانی، ۱۳۸۱)

دستورالعملهای علی(ع) در خصوص رعایت اصل رحمت و رأفت، رفق و مدارا و الفت گیری و الفت پذیری با مردم متعدد است و تمامی آن ها نشان از تأثیر این مسئله در روحیه افراد جامعه دارد. زیرا نیروی محبت از نظر اجتماعی نیروی عظیم و مؤثری است و چه بسا کارهای بزرگی که با عقل و منطق انجام نمی شود، اما به وسیله نیروی محبت انجام میشود، محبت عامل پرقدرتی در هدایت و رهبری مردم و تداوم یک جامعه نیز موثرترین شیوه در منضبط و قانونی بار آوردن یک امت است.

۲- تأکید علمی: بهره برداری بیشتر و مناسب تر از امکانات موجود انسانی و مادی، نیازمند تغییر و تحول و تکامل مستمر اعم از جهشی یا تدریجی است .تغییر و تحول نیز به عنوان ماهیت و جوهره یادگیری محسوب می شود برای گسترش فرهنگ و مفاهیم بهره وری ضروری است تا تغییر و تحول به عنوان یک ارزش در جامعه نهادینه شود در این صورت یادگیری مستمر در سطوح فردی، گروهی و سازمانی و در بخش های منطقه ای و ملی ضرورت می یابد.

یادگیری به مفهوم ایجاد تغییر و تحول در دانش، نگرش (نگاه) و رفتار و عملکرد فردی و گروهی و سازمانی است. این تغییر و تحول جهشی و مقطعی نمی باشد ،بلکه به طور مستمر عبارتند از: ۱- خود بالندگی (خودسازی) ۲- الگوی ذهنی ۳- کار گروهی ۴- آرمان گرایی ۵- تفکر سیستمی. با به کارگیری این مؤلفه ها امکان ایجاد تغییرات اساسی و زیربنایی جهت ارتقاء سلامت سازمانی و بهره وری فراهم می شود. (، ۱۳۸۱)

اسلام نیز به مدیریت عاقلانه توجه خاص داشته و برقراری و تداوم نظام را رهین تعقل فکری و فرزانگی کارگزاران و مدیران آن می داند و تاکید دارد که در برنامه ریزی و اجرا ،از عقلا بهره گرفت ،زیرا بدترین صفت یک کارگزار در نظام اسلامی، تحجر فکری و نادانی اوست که باعث فرو ریختن آن نظام می گردد. (فیض الاسلام، ۱۳۷۰)

ب- سطح اداری

۱- مراعات (ملاحظه گری)= جنبه انسانی سازمان ها از زمانی مطرح شد که ما آن را عصر رفتارگرایان می نامیم. بارنارد و ماری پارکر فالت نخستین کسانی بودن که اندیشه رفتار فردی و گروهی را در سازمان مورد توجه قرار دادند. بارنارد وفالت سازمان را از این دیدگاه مورد توجه قرار دادند که از افرادی تشکیل شده است که با هم روابط اجتماعی متقابلی دارند. نقش اصلی مدیر این  است که با زیر دستان ارتباط برقرار نماید و موجبات انگیزش آن ها را فراهم آورد. از دیدگاه آن ها موفقیت سازمان در گرو حفظ رابطه خوب با کارکنان و آن دسته از سازمان های خارجی است که با آن ها ارتباطی دائمی دارند. (رابینز، ۱۳۸۲، ترجمه پارسائیان)

ایجاد شفافیت در سازمان یکی از راهبردهای مؤثر در قرن حاضر می باشد. اهمیت این موضوع در رابطه با ملاحظه گری در این است که همه کارکنان در همه رده های سازمانی صاحب واژگان و مفروضات مشترکی می شوند که مسائل مهم را از پیش پا افتاده جدا می کنند.

علاوه بر این به آن ها فرصت می دهد بدون نظارت دائم مدیران، تصمیم بگیرند و مشکلات سازمانی را حل نمایند. (لنچیونی، ۱۳۸۵)

۲-ساختدهی: با توجه به ویژگی های مشترک سازمان ها، ایجاد ساختار و ضابطه مند کردن حدی است که رهبر نقش خود و نقش های کارکنان را بر حسب دستیابی به هدف های هر واحد تعریف می کند. این نقش ها شامل بسیاری از وظایف مدیریتی مانند برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و تمرکز عمده بر مسائل کاری می شود. ایجاد ساختار تأکید بر کار محوری و هدف گرایی دارد.

مقصود از ساخت دهی، حدود و میزانی است که یک رهبر ساختار نقش خود و زیر دستان را (برای تأمین هدف) مشخص می نماید . و در برگیرنده اقداماتی است که در جهت سازماندهی کار روابط کاری و هدف ها صورت می گیرد. رهبری که از نظر ساختدهی نمره بالایی بگیرد ، با این رفتارها شناخته می شود. چنین فردی کارهای مشخص را برای اعضای گروه تعیین می کند، انتظار دارد که کارکنان به هنگام کار از استانداردهای مشخصی استفاده کنند و بر ضرب الاجلها تأکید می کند.  برای مثال اگر رفتار رهبر به گونه ای باشد که فقط از نظر ساختدهی نمره بالایی بگیرد،  می تواند موجب بالا رفتن نرخ یا میزان شکایت ها، غیبت، جابه جایی کارکنان و کاهش رضایت شغلی آنان شود. (رابینز، ترجمه الوانی|،۱۳۷۶)

۳-نفوذ مدیر در مافوق: نفوذ مدیر فرایندی است که رفتار شخص را مورد تغییر یا تحت تأثیر قرار می دهد.  فرض کنید هنگام خواب کودک فرا رسیده است و به بستر نمی رود و می خواهد تلویزیون تماشا کند. اگر بگویید برو بخواب به جای آن فردا تو را برای دیدن حیوانات به باغ وحش می برم. در این صورت کودک را در مقابل آن چه او دوست دارد وادار به رفتاری می کنیم که ما دوست داریم او انجام می دهد.

بنابراین نفوذ به طور آشکار با انگیزش ارتباط دارد. نفوذ سبب رفتارهایی جهت برآورد شدن نیازها می شود یا آن ها را در برابر رفتار مورد نظر تغییر می دهد.  اگر شخص نفوذ کنند ه که ممکن است رهبر یا مدیر باشد ، معتقد به نظریه x باشد تصور می کند انگیزش باید توسط شخص وی ایجاد گردد و او مسئول تأمین وسایل انگیزشی است. (اضافه کار، ترفیع و …) و اگر کار خطایی باشد (جریمه، توبیخ و …) از طرف دیگر نظریه y نقش دیگری برای نفوذ کننده قایل است، نقشی که با نقش فوق کاملاً متفاوت باشد. به طور کلی راه های نفوذ در دیگران را در چهار گروه اساسی می توان طبقه بندی کرد که عبارتند از ۱- نفوذ از راه قدرت ۲- نفوذ از راه تهدید و اجبار ۳- نفوذ از راه مهارت و استادی ۴- نفوذ از راه همکاری و همیاری تشریک مساعی). (علوی، ۱۳۸۱)

حمایت به وسیله منابع= محیط سازمان بر نحوه کار افراد سازمانی و آنچه به انجام می رسانند می تواند اثر بگذارد. به ویژه تحقیقات نشان می دهد که محیط می تواند بر نزدیکی روانی اعضای میزان همکاری با یکدیگر و یا رقابت و برقراری ارتباط خوب با همدیگر اثر بگذارد طبیعی است که مدیران برای به حداکثر رساندن اثر بخشی سازمان باید حمایتی ترین محیط کار را برای کارکنان فراهم آورند.

کارکنان برای انجام وظایف خود به منابع نیاز دارند منابع سازمانی که برای کار گروهی اهمیت دارد شامل بودجه کافی، تسهیلات مناسب، رویه و روش های کاری خوب و بهترین فناوری های اطلاعاتی است اینها و دیگر چیزهای مربوط، حمایت، زمینه ای را برای گروه فراهم می آورد که برای کسب مزیت بهینه از فرصت های عملکردی مورد نیاز است. این همان حمایتی است که از عملکرد فردی باید صورت پذیرد. (هنکف، ۱۹۹۳، به نقل از رضائیان)

 

ج – سطح نهادی:

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

باب اندیشه دانلود سریال و فیلم دانلود خلاصه کتاب اندازه گیری سنجش و ارزشیابی آموزشی دکتر سیف ترک فیلم دبستان هیئت امنایی باجغلی ابزارهای تامین و توزیع هوا استند های نمایشگاهی و تبلیغاتی سنگ مالون باطری ماشین فیلم فارس